گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم!
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود
روحم میخواهد برود یک گوشه بنشیند
پشتش را بکند به دنیا پاهایش را بغل کند
و بلند بلند بگوید: من دیگر بازی نمیکنم.
هرگاه صدای جدیدی سلام می کند تپش قلب می گیرم
من دیگر کشش خدا حافظی ندارم
مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم
خانه به دوش فنا در شب طوفانیم
داغ کدامین گناه خورده به پیشانیم ؟
همسفر بادها رفته ام از یادها
فاصله ای نیست تا لحظه ویرانییم.
شب که میشود نبودن هایت را زیر بالش میگذارم
و شجاعت خود را زیر سوال...
دوام میاورم تا فردا؟؟؟
از ساعت متنفرم
این اختراع غریب بشر که مدام ،
جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی یادم می کشد.
دلتنگى”
حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره
تمنای بودنش رامیکند
دلتنگی
عین آتش زیر خاکستر است
گاهی فکر میکنی تمام شده
اما یک دفعه
همه ات را آتش میزند .
منم دلتنگ رویت
دلم آید به سویت
چه کردی با دل من
که کرده آرزویت .
فـرهنـگ لـغـتهــا
نـیـاز بـه ویــرایــش دارند
بـرای مـعنی دلـتـنـگی
احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت,
دلتنـگی یــعنـــی
تـــو . . .
چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن
در جاده ای که در آن هيچ بادی نمی وزد..
اشک من جاری شد...
جای تو خالی بود
جـــــــــای تـــــــــو ...
عکس تو درطاقچه ی کوچک قلبم خندید
شعر دلتنگی من سخت گریست
بیقرار تو ام و در دل تنگم گله هاست ،
آه ! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نيست
در گيتی و افلاك به جز تو قمرم نيست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بی لذت ديدار تو شب را سحرم نيست
تو که رفتی دلم برایت تنگ شد
حال که آمده ای در دلم جا نمیشوی
دل است دیگر
یا شور میزند
یا تنگ میشود
یا میشکند
آخر هم مهر سنگ بودن
...میخورد روی پیشانیاش
واژه هایم رنگ باران دارد وقتی از تو مینوسم
قلبم خیس دلتنگی است وچشمانم طوفانی
اشکهایم که سرازیر میشوند
دیری نمی پایدکه قندیل می بندد
عجیب سرد است هوای نبودنت
دیگـر فرصتی بـرای پیامک دادن نیست
دست واژه ها را می گیرم
و به دیدنت می آیـــم
دلتنگیت در هیچ پیامی نمیگنجد
امروز
انگار کسی آمد
و هوای دلتنگی ات را
هی در آسمان اتاقم پاشید
و تو نبودی
دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود
که میخواهی اورا از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش
کنی.
دلم برايت تنگ شده
مي خواهم آنقدر اشک بريزم
تا غبار فاصله از قلبم تميـــز شود .
ولي مي ترسم ...
" پاوه" ، " ونيــــز" شود
به گمانم یادت پنجره ی احساسم را میکوبد
چرا که در دلم هوای دلتنگی به پاست
کاش دهخدا می دانست
دلتنگی
اشک
فاصله
بی وفایی
تعریفش فقط دو حرف است "تـــو"
دلتنگم اما
تو را طلب نمیکنم...
نه اینکه بی نیازم ... صبورم.. "
نظرات شما عزیزان: